داستانهای یک مبتلای به اختلال دوقطبی.از غمها، شادیها، روزمرگیها، بالا و پایین شدنهای خودم داستان میگم و دارم تمرین میکنم که انتظار زیادی از خودم نداشته باشم.تلاش برای زنده ماندن، رهایی از «رهایی»، مبارزه با مشکلات بی انتهایی که باهاش مواجهم داستان من هستن.به عبارتی: تاریکی، سرما، ناامیدی، و بعد نور، گرما، خودبزرگ بینی، سرخوشی دیوانهوار، حرافی، و انرژی موجب دردسر،تنهایی، و سپس دوباره تاریکی و سرما و نا امیدی.